Saturday, August 4, 2007

باش تا صبح دولتت بدمد

فكر كردي اگر وبلاگ را تعطيل كني صداي كوه خاموش مي شود؟ تو نميتواني جلوي صدايي را كه به كوه خورده بگيري.همه كس ر نمي تواني بخري.وقتي صدا رها شود ديگر شده.اين را براي آنهايي كه نمي دانند مي گويم.سيد مرتضي توكلي طاقت حرف حساب را نياورد و وبلاگ را مسدود كرد.اما نمي تواند جلوي كارهايي را كه خودش كرده بگيرد. نميتواند تاريخ و حافظه آدمها را پاك كند.همه زنهايي كه يك بار به تورت خودند را دستمالي كرده اي.خالا هم فكر مي كني همه يادشان رفته و با پوزخند اسم تو را به زبان نمي اورند.

بعضيها در وبلاگ قبلي نظر گذاشته بودند و گفتند كه كار من انساني نيست. اما من ميخواهم به آنها بگويم آيا كار كسي كه در لباس مذهب آذمها را فريب مي دهد انساني است؟ كار او كه هميشه چشمش دنبال ناموس مردم است؟هيچ كس نميتواند بگويد او اينكارهارا بلد نيست.همه شما كه او را كمي ميشناسيد اين را قبول داريد. اما بين بچه هاي مدرسه مطهري آدم با معرفت هم وجود دارد. آدمي كه اجازه ندهد هر كس هركاري دلش مي خواهد بكند و اسم دينداري را هم يدك بكشد و مجله مذهبي هم چاپ كند.چند روز پيش پيش بچه ها بودم.حرف تو بود و وبلاگ.هيچ كس نميتوانست بگويد تو پست نيستي. رفقايت هم مثل خودت هستند و به وقتش از آنها هم ياد خواهم كرد.ما خيلي همديگر را ميشناسيم سيد جان .نان و نمك هم را خوده ايم.نان و نمك هيئت را خورده ايم.وقتي ميآمدي هيئت با چه رويي رو به قبله مينشستي و اسم امام حسين را مي اوردي؟

پول زن بازيهايت را از راه روضه خواني در مي آوردي؟

زنهاي زيادي هستند كه آهشان پشت سر تو است.تو بيش از اينها خيانت كرده اي. بيشتر از اينكه به منصوره خيانت كني. البته هميشه با يك دستمال دروغي كثافت كاريهايت را پاك ميكردي. هميشه راهش را بلد بودي. زبان چرب و نرمت را در دهن كثيفت ميچرخاندي و آنها بره تو مي شدند. آن بازي مسخره اي كه سر جدا شدنت را انداختي يادت هست؟ فكر كردي همه خرند. گفتي او بچه ميخواست من نميخواستم. نه، توي هرزه تختخواب مشترك با همه ميخواستي، او نميخواست. وقتي منصوره را داشتي، همزمان با چند زن ديگر رابطه داشتي. اسمهايشان يادت هست؟ هميشه از همان اول ازدواجتان به بقيه ميگفتي او بد است و ميخواهم طلاقش دهم، با اين حربه همه را با خودت همراه مي كردي و دستماليشان مي كردي. با ان چشمهاي هرزه ات. زندگي تو هميشه همين بود دنبال اتاقي بودي كه در آن خودت را به يكي بمالي. سروش يادت هست؟ همشهري محله چي؟ماه؟ حالا هم كه داري از امام حسين سوؤاستفاده ميكني. آقاي روزنامه نگار چشم چران! بدبخت! زنگ اس ام اس ات يادت هست؟ هميشه صدايش در فضا مي پيچد. روزانه چند دختر بهت پيام ميدهند. تو چه چيزي جوابشان را میدهي. برايشان شعر مينويسي و تحريكشان ميكني. هميشه دوست داري همه زنها را تحريك كني. نه؟ بيچاره دختر بذبختي كه قرار است بازيهاي تلفني تورا تحمل كند.او را بري چه خام كردي...به اميد پول يا مقام؟ اينها چيزهايي هستند كه تو نميتواني ازآنها گدري. زائري را هم براي همين دوست داري .كه سكوي امثال تو شود و شماها را تبديل به روزنامه نگارهاي متظاهر كند.اگر هيئت نبود تو مي توانستي همه جا خودت را بچه مذهبي جا بزني؟ آن زنها همه يا فاحشه اند يا ترسو و احمق كه آبروي تو را نبرند. چند نفرشان اين حرفها را ميخوانند و دلشان ميلرزد؟همه شان را دورخودت نگه داشته اي چون دست رد به سينه كسي نميزني.آنها هم فاحشه هاي مطبوعاتي هستند.كه تنشان مي خارد.در جامعه اي كه همه مهر بر دلها و زبانشان زده شده يكي بايد جلوي شما بايستد.تا كي ميخواهيد هركاري دوست داريد بكنيد و بگوييد كسي حق دخالت در زندگيتان را ندارد و اسم كثافت كاريهايتان را بگداريد آزادي؟من آبرويت را ميبرم سيد مرتضي. ابروي تو و رفقايت را.ابروي همكارهايت را. باش تا صبح دولتت بدمد.

No comments: